کد مطلب:252462 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:276

فرزندان امام
اكنون دنباله بحث را پیرامون فرزندان امام دهم ادامه می دهیم و به فرزند برومند دیگر امام كه سید محمد نام دارد می پردازیم.



[ صفحه 68]



همانطور كه گفته شد بزرگترین فرزند امام هادی ابوجعفر سید محمد بن علی نام داشت و دیدیم كه چطور در عنفوان جوانی، روزگار، این گل معطر را از شاخسار بوستان محمدی برچید و پرپر كرد و داغی بزرگ از این جگر گوشه علوی بر آستان روح امام هادی نقش بست و روان مطهر برادر ارجمندش حسن بن علی (امام حسن عسكری) را متألم و سوگناك نمود و آنگاه نقش الهی رسالت نبوی بر عهده فرزند دوم و بزرگتر امام هادی قرار گرفت بدین سان ما نیز، گوشه هایی از فرازهای زندگی پر اعجاز امام یازدهم را مورد امعان نظر قرار دادیم و حال به شرح مختصری از بزرگترین فرزند امام دهم ابوجعفر محمد بن علی مشهور به سید محمد می پردازیم:

یادآور می شویم كه بزرگ ترین پسران امام هادی ابوجعفر محمد بن علی بود كه تصور می رفت وی مقام امامت را پس از پدر دریابد ولی مقدر بود این پسر در حیات پدرش رخت از این جهان بربندد، وقتی محمد بن علی الهادی در آغاز شباب رحلت نمود، پیروان امام این واقعه جانكاه را به مرگ اسماعیل بن جعفر تشبیه كردند.

اسماعیل بزرگ ترین و عزیزترین فرزندان امام ابوعبدالله جعفر بن محمد (ع) در موقعیتی بود كه مردم گمان می كردند او امام هفتم خواهد شد ولی مرگ ناگهانی او این گمان را ابطال كرد و امام هفتم امت، موسی بن جعفر (ع) را به مردم شناسانید.

شیخ مفید (ره) در كتاب ارشاد از قول حسن بن حسین افطش و گروهی از بنی هاشم چنین حكایت می كند:

در آن روز كه محمد بن علی در جوانی دیده از زندگانی فرو بست



[ صفحه 69]



سامرا عزادار آن عزیز شد. در صحن و سرای بیت امام هادی ازدحام عظیمی از توده ی مردم پدید آمده بود تا آنجا كه تعداد شخصیت های سرشناس از آل ابوطالب و بنی عباس و قریش به تقریب تا صد و پنجاه نفر می رسید. این جمع عظیم فقط از اعیان و رجال معنون و متشخص سامرا تشكیل می یافتند و مضافا اینكه جمعی از مردم معمولی كه تعدادشان نامعلوم است در خانه ی امام تجمع كرده بودند. امام علی نقی بر كرسی مخصوص خویش نشسته بود و گروهی از مردم در مقابل امام ایستاده و برخی نشسته بودند در این هنگام جوانی تقریبا بیست ساله همهمه و غوغای جمعیت را در هم شكست و با چهره ای آشفته و موئی ژولیده كه حاكی از تأثر و غم برادر از دست رفته است از عمارت حرم به این سمت آمد و در پشت سر امام طرف راستش ایستاد.

سیمای اندوهناك و چشمان گریه آلودش چشم و دلها را به سوی خود كشانید. تقریبا یك ساعت گذشت كه او در آن مقام ایستاده بود، پس از این مدت بود كه امام هادی (ع) به سمت او برگشت و فرمود: یا بنی احدث الله شكرا «فقد احدث فیك امرا» پسرم به درگاه پروردگار متعال سجده ی شكر بگزار زیرا در سرنوشت تو تقدیر تازه ای پدید آمده است.

آری این پسر جوان و اشك آلود پسر امام هادی بود، او دلی تنگ و خاطره ای پریشان داشت تا این سخن را از پدرش شنید یكباره به گریه افتاد، و ناله كنان گفت: (انا لله و انا الیه راجعون، الحمد لله رب العالمین و ایاه اسئل تمام النعمه علینا) تمام این جریانات در پیشگاه مردم و در سكوت مطلق آنها گذشت آری این ذات گرانمایه



[ صفحه 70]



ابومحمد حسن بن علی الهادی علیهماالسلام بود، پیشوائی كه پدر گرانقدر امام زمان ما و حجت بر حق خدای ما، امام حسن عسكری می باشد و بالاخره گوهر درخشان امامت پس از وفات سید بزرگوار به برادر ارجمندش امام حسن عسكری ابوجعفر سید محمد بن حسن بن علی سپرده شد و او نیز این گوهر ولایت الهی را به فرزند برومند و رزمنده و بت شكن خود ولی عصر، حضرت حجت، اعطا فرمود.

سید محمد كه كنیه اش ابوجعفر است علوی زاده ای جلیل القدر و نیك سرشت بود و همین اندازه در اهمیت و علو مقام او كافی است كه لیاقت و صلاحیت امامت و زعامت امت را داشت اما تقدیرش نبود.

در كتاب نجم ثاقب آمده است كه وقتی سید محمد فرزند امام هادی وفات یافت در ناحیه ای به نام «بلد» مدفون گردید این قریه در حومه و جنوب شهر سامرا است و چهل كیلومتر با آن فاصله دارد و از راه خشكی، راه آهن، اتومبیل و راه رودخانه به سامرا وصل می شود. این ناحیه تا شمال بغداد تقریبا هشتاد كیلومتر فاصله دارد و باغستانها و بوستانهائی كه در آن است به آن شهرت خاصی بخشیده است در این ناحیه كه مرقد مطهر سید محمد وجود دارد مسافران و زائران می توانند آن را از مسافتی دور مشاهده كنند تاریخ فوت این امامزاده



[ صفحه 71]



بزرگوار سال 252 هجری است [1] .

این شخصیت عالیقدر نبوی از اجلاء سادات و از صاحبان كرامات عدیده می باشد. حتی نزد اهل سنت (اعراب صحرا گرد به غایت او را محترم شمرده، از جنابش می ترسند و هرگز قسم دروغ به او نمی خورند و همواره از اطراف و اكناف به خاطر شریفش نذورات اهداء می كنند.)

غالبا در حل مشكلات و حل و فصل دعاوی در سامرا و اطراف آن با استشهاد و قسم به او صورت می گیرد. بارها مشاهده شده است كه چون تصمیم به سوگند خوردن داشته اند از قسم دروغ پرهیز داشته و اجتناب از آن را ضروری دیده اند زیرا بر اساس سوگند دروغ به آن جناب، صدماتی چند به افراد وارد شده است، از فرزندان والای این سید بزرگوار یكی شمس الدین محمد است كه مشهور به میر سلطان بخاری است، زیرا ولادت و پرورش او در بخارا بوده و اولاد او را بخاریون گویند. سید شمس الدین محمد از علماء و زهاد و فضلاء بزرگ به شمار می آید.

اما پیرامون دخت مخدره و عالیقدر امام دهم كه عالیه نام داشت. موسی و عبدالله از فرزندان امام هادی (ع) كه مدارك و منابعی برای بحث درباره ی آن به دست نیامد.

در كتاب مرات الجنان یافعی كه وی یكی از بزرگترین شخصیت هائی است كه توانسته زهد و ورع و پارسایی امام هادی را با ذكر حقایقی از زندگی وی تجسم بخشد در یادی از حوادث سال 254 ه می گوید:



[ صفحه 72]



در سال دویست و پنجاه و چهار هجری امام هادی كه در سن چهل سالگی بود در سامرا از این جهان به علیین اعلی رحلت فرمود. او مشعشع ترین و شامخ ترین شخصیت های اسلامی بود، مردی بود عابد كه همواره بر سریر عبادت نشسته و فقیهی آگاه بود به رموز و اسرار و پیشوائی با بینش گسترده كه جهان شیعه را در زمان خود رهبری می كرد، برخلاف سجایای اخلاقی و نیك سرشتی او، دشمنانش آزمندان درگاه خلافت ننگین عباسی بودند، بر او كینه و حسد می ورزیدند و حضرتش را با اتهامات و سعایت ها، می آزردند، یكی از بد سیرتان دیو سرشت به نام بطحائی، به منظور تقرب به دستگاه و تملق به پیشگاه متوكل، از امام به بدی یاد كرده و او را نزد خلیفه، پیشوائی، خرابكار و اسلحه اندوز و محرك عواطف عمومی جلوه گر ساخت، خلیفه از وحشت سقوط و ترس از نابودی دستگاه خلافت، اتهام و سعایتش را به چیزی شمرد و فرمان داد تا جاسوسان دستگاه شبانه بر خانه امام هجوم برده و منزلش را مورد بازرسی و تفتیش قرار دهند تصور می رفت كه بازیگران شیاد و طماع جاسوس خلافت عباسی، بتوانند از منزل امام اسلحه و كتابهای ناسودمند را به كف آرند، این وهم شیطانی هراس عجیبی در دل آن ها افكنده بود، خلیفه، سعید، حاجب مخصوص خود را خواست و گفت بی خبر از همه، به خانه امام رو و هر چه اسلحه و ثروت در آنجا یافتی، بیاور، سعید نیز در نیمه شبی تاریك نردبانی برداشته و به سوی خانه امام شتافت، نردبان را بر دیوار خانه گذاشت و بالا رفت چون خواست در حیاط خانه پائین فرود آید راه را گم كرد، سرگردان و حیران شد ناگاه امام از اندرون خانه ندا داد كه



[ صفحه 73]



ای سعید، همانجا بایست تا برایت شمعی آورند، چون شمع آوردند در خانه شدم، دیدم حضرت جبه ای از پشم پوشیده و عمامه ای هم از پشم به سر بسته و سجاده ای بر روی حصیر گسترده و روی به سوی قبله كرده و سر بر نشان بندگی به پیشگاه حضرت احدیت دارد، و با آهنگی دلنشین و شورافزا كلام الهی را در زمینه ی آیات بشارت و بیمش تلاوت می كند، سپس فرمود بروید خانه را تفتیش كنید سعید همه اطاقها را جستجو كرد و در آن ها هیچ چیز مگر كیسه ای ممهور، كه مادر متوكل فرستاده بود نیافت كیسه ی دیگری نیز كه سر به مهر بود پیدا نمود و آنگاه امام فرمود سجاده را بردار، برداشت در زیر مصلا شمشیری یافت كه قلاف چوبین داشت شمشیر و دو كیسه چوبین را برداشته و به نزد متوكل رفت خلیفه نیز از اوضاع و احوال جویا شد خبری دلچسب و مهم دستگیرش نشد آنگاه فرمان داد تا كیسه ها و شمشیر را با كیسه ی زر دیگری برای امام ارسال دارند و امام را مورد احترام و تعظیم بسیار قرار دهند.

جمال الدین یوسف بن حاتم دانشمند فقیه شافعی مذهب در یك بررسی شگفت آور در انتهای كتابش (الدر النظیم) در زمینه ی زهد و پرهیزكاری امام هادی شهادت داده و می گوید: پیشوای بزرگ شیعه امام هادی در مناجات شب هنگام و سحرخیزانه خود به پیشگاه خداوند می گفت: (بارالها هم اكنون بدكاری بر تو وارد شده است و فقیری قصد تو را نموده است، كوشش و جهد او را بی نتیجه مگردان و بر او رحمت آور و خطایش را ببخشای و از او درگذر.) این نمونه و صدها نمونه ی دیگر كه حكایت از روح بلند و تقوی گرای امام هادی



[ صفحه 74]



می كند مورد شهادت و تصدیق عده كثیری از تاریخ نگاران و شرح حال نویسان است كه می توان اعترافات و سخنان آنان را به عنوان سند و مدرك قابل قبول، قرار داد. چنانچه اگر می خواستیم اعترافات این گروه را گرد آوریم چندین جلد كتاب را شامل می شد.


[1] مآثر الكبراء جلد سوم صفحه ي 299 چاپ نجف.